بانوی مهر
بانوی مهر
روزگار؛ غم ازدست دادنت را در بندبند لحظه هایش به تصویر می کشد.
تمام ثانیه های ظلم به تو، خاطره ی تلخی برای آسمان و زمین است.
غربت شبانه ات، مزار بی نشانت داغ هر عاشقی را تازه تر می کند و سوز دلهایشان آه را به اکسیری از چشم مبدل می کند.
آه از این همه بی تو ماندن ها،
آه از این همه شرم،
از اینکه آنقدر از تو دور مانده ایم که از به الگو کشیدن تو فقط اسم زن بودن را به دوش کشیدیم
نه نشانی از حجب تو را داشتن،
پاکی و متانت و اخلاق تو را دارا شدن،
تو را شکستیم همان روز که حجابمان را فدای ترس از نگاهها فدای دیده شدن در چشمها کردیم،
همان لحظه که حریم زن بودن را فراموش کردیم زخم به پهلو زدیم،
همان شبهایی که یاد خدا نکردیم غربت شبانه ی تو را رغم زدیم.
آه ای شرم تا به کی می توانی ما را همراه باشی.
ما را با ریسمان خویش به ظلمت نکشان
می خواهیم خودمان را در این فاطمیه بسازیم
می خواهیم دوباره توان بسنجیم و فاطمی باشیم .
به قلم طلبه گرامی خانم رقیه فکری(بهانه)