غروب جمعه غروب انتظار
21 فروردین 1394 توسط ذره و آفتاب
غروب جمعه شد و باز دلم گرفته خودم نمیدانم چرا؟
ای کاش میدانستم چرا دلتنگم.
ای کاش میدانستم چرا دلتنگم.
خدایا! خوبان میگویند عصر جمعه مولایمان از دوری فرج غمگین است و به همین خاطر جمعه ها غم گرفته است و ما از غم دوری آقایمان دست بسوی آسمان بلند کرده ایم تا فریاد بزنیم
خدایا فرج مولایمان امام زمان را برسان .
خدایا فرج مولایمان امام زمان را برسان .
آرزو دارم فریادم را سر دهم و آقایم بشنود . میخواهم در حیاط مسجد سهله بنشینم . چشم باز کنم جمال زیبای مولایم را ببینم
و التماس کنم مولایم بیا.
و التماس کنم مولایم بیا.
دوست دارم برای همه دعا کنم . هر روز دعا می کنم و در انتها می بینم برای استجابت دعایم مولایم را کم دارم .
او که باشد همه جا عطر آگین است مریضی نیست که برای سلامتی اش دعا کنم . گرفتاری نیست که گره ای در کار داشته باشد . مسکینی نیست که گرسنه بماند . جنگی نیست که کشته داشته باشد . قهری نیست که جدایی بی اندازد . خدایا مولایمان را برسان .
یا مهدی جان کی شود صدای انا المهدی ات همه جهان را بلرزاند و به گوش همگان برسد .
بیا ودست مهربانت را بر سر همه ما بکش شاید من عاصی نیز به لطف و بخشش پروردگار آمرزیده شوم و به دیدار تو نایل شوم ای کاش باشم و تو را ببینم
ای کاش طعم صلح وخوبی را در زمان ظهورت بچشم .
مولایم بیا جهان در انتظار توست
دارد زمان آمدنت دير مي شود دارد جوان سينه زنت پير مي شود
تقصير گريه هاي غريبانه شماست دنيا غروب جمعه چه دلگير مي شود
اللهم عجل لوليك الفرج